حواست را بده به من.
حواست را به من بده
وقتی حالم خوش نیست. صورتت را برگردان به سمت صورتم و درون چشمهایم
نگاه کن وقتی حالم خوش نیست. ورزش عصرانه ات را رها کن،
تماس های کاری ات را رها کن، قرارهای فوری ات را فراموش کن،
سرما را گرما را باران را برف را بوران را محل نده وقتی حالم خوش نیست.
وقتی حالم خوش نیست زمین را زمان را دنیا را ترک کن
فقط دستهایت را به دست های من بده
و بگذار کشتی های تنگه ی هرمز تحریم شوند،
یخ های قطب شمال آب شوند، نسل یوزپلنگ ایرانی منقرض شود،
آب کتری ات تمام شود،
چک دریافتی ات برگشت بخورد
و چراغ قرمز سر چهار راه سبز نشود،
بگو به درک... بگو به درک همه ی این ها
و دست هایت را به من بده وقتی حالم خوش نیست.
وقتی حالم خوش نیست، بی بهانه ببوستم.
به دنیا بگو به درک و در آغوشم بگیر و به من وقت کافی بده تا آشوبم ترکم کند
وقتی حالم خوش نیست
بی بهانه کنارم بنشین.
وقتی حالم خوش نیست بفهم که حالم خوش نیست رفیق...!
بفهم که آسفالت های خیابان برای پاک کردن اشک هایم دست ندارند.
و نمی شود سر روی شانه های دیوار گذاشت.
رفیق...! وقتی حالم خوش نیست کارهای امروزت را به فردا بی انداز؛
باور کن آن قدر عمر بیهوده داریم
که برای خوردن چای و دوش گرفتن سر شب وقت باشد.
وقتی حالم خوش نیست، مراقبم باش رفیق.
من را به دست های سرد مرگ واگذار نکن.
وقتی حالم خوش نیست..........
ساعت نزدیک بی حوصلگی... به وقت من و انتظار بودنت
!
تقدیم به دوستان خوبم
و
مقدمتان گلباران
.
شنبه 5 بهمن 1392 - 12:44:18 AM